ثانیه ها

ساخت وبلاگ
  در من کوچه ایستکه باتو در آن نگشته ام...سفری ستکه باتوهنوز نرفته ام...روزها و شب هایی ستکه با تو به سر نکرده ام ...و عاشقانه هاییست که باتوهنوزنگفته ام . . . ......... در من حرفایی است که هنوز نفس می کشند....آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده اند در من و در کعبه من ، سجده ای است برای قامت تو در من پاره ای از تو می تپدو این جان نیمه جانم ازو زنده استدر من و در رگهای من خونی از احساس سبز تو چاری است و شکوفه میزند همچون گلی سرخدر من .........در من تو و حس تو هست هنوز و هنوز  ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 12:33

امروز سر کلاس انشا باید درمورد دو کلمه مخالف هم مینوشتیم مثل شب و روز  سنگ وشیشه و ... همین که کاغذم را روی میز گذاشتم تا دوکلمه مخالف هم پیدا کنم به ذهنم رسید من و تو لحظه ای گیج شدم!چرا؟ چرا من و تو به ذهنم آمد؟ نیم ساعت به کاغذ نگاه کردم وبه این فکر میکردم چرا نه؟ مگر این دو کلمه مخالف هم نیستند؟ شاید از لحاظ معنا نه! ولی از نظر مفهوم... زمین تا آسمان باهم فرق دارند من یک آدمم که برای بودن با ت ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : تضاد, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 22:16

 

من او را خواستم تا زنده بمانم


او مرا خواست تا تنها نباشد
فرق است بین :


حوض بی ماهی و


ماهی بی حوض...!!

نوشته شده در جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 22:42 توسط : آبان | دسته :

ثانیه ها...
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : تنهایی, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 8 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 16:55

تصمیم خود را گرفت این بهترین کار بود البته در نظر او روسری اش را صاف کرد دستی به موهای طلایی رنگش کشید میخواست زیبا باشد مثل همیشه سرگردان بود ولی تصمیم همین بود همین اتفاق... باید میرفت باید به پایان بیاید این قصه آرام و قرار نداشت "چه طولانی شده این مسیر کوتاه؟" به ته مسیر که رسید قلبش ایستاد! او دیگر همان آدم سابق نبود  آشناترین غریبه بود حرف ها در دهان خشک شدند و... قلبی در سینه ایستاد و تصمیم ها تباه شدند باید همین میشد باید اتفاق می افتاد...  #آبان نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۵ ساعت 22:29 توسط : آبان | دسته : ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : آشنا,ترین,غریبه, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 23 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31

دلم یک نفر را می خواهد تا مثل این روزها که آشفته ام ... که افکار توی سرم رژه میروند که مثل خوره افتاده اند به جان سلول های خاکستری ام و از کار انداختتشان مثل حالا که لحظه ای ذهن شلوغم آرام نمیگیرد "حتی لحظه ای!" یک نفر باشد که پناه ببرم به آغوش گرمش و چشمانم را ببندم  برای یک ساعت دو ساعت یک روز  برای ابد تا ابد سرم را روی سینه اش بگذارم وچشمانم را ببندم و فقط حرف بزنم و او فقط گوش دهد فقط دست نوازش بکشد روی موهای آشفته ام فقط بشنود و من همه را بگویم آنقدر بگویم تا ذهنم مثل خیابانی جارو کشیده شود آنقدر گریه کنم تا همه افکار با هر قطره اشک از چشمانم جاری شود یکی باید باشد یکی باید باشد برای ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : یکی,باید,باشد, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 18 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31

آمد نوبهار 

طی شد هجر یار

مطرب نی بزن

ساقی می بیار...

 

 

 

در گلستان می‌گذشتم صبحدم

بوی یارم در مشام افتاد باز...

#گل_گاشتن

#حس_خوب

نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۵ ساعت 21:28 توسط : آبان | دسته :

ثانیه ها...
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : آمد,نوبهار, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 8 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31

امسال تو را ...طور دیگریدوستت خواهم داشت ...به سلیقه ی تو لباس خواهم پوشید ...به سلیقه ی تو قدم خواهم برداشت ...آهنگ مورد علاقه ی تو را گوش خواهم داد ...به سلیقه ی تو زندگی خواهم کرد ...اصلا ...به سلیقه ی تو ...دوستت خواهم داشت ...آخکجاست این سال جدیدتا دوست داشتنم راتحویلت دهد ... سال از نو ...دوست داشتنت ازنو ... نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۶ ساعت 0:31 توسط : آبان | دسته : ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : یجور,دیگه, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 16 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31

گاهی توی زندگی برای بدست آوردن یه نفر به هر دری میزنی همه تلاش خودتو میکنی و میخوای بشی جوری که اون میخواد. گاهی این حس تورو عوض میکنه همه معیارها و عقایدتو حتی! واین بدترین اتفاق ممکنه...بعضی آدما فقط از دور خوبن درست مثه یه سرابی که فقط از دور نما داره و وقتی میری نزدیکش میبینی فقط یه توهم بوده گاهی باید از لاک این احساساتت بیرون بیای وخودتو نجات بدی و تموم کنی همه این حس های مسخره رو حتی اگه خییییلی دیر باشه مطمئنا ارزششو داره... ارزششو داره که خودتو نجات بدی از بند دوست داشتن کسایی که لیاقت محبتای تورو ندارن... من خوشبختانه از این بند نجات پیدا کردم وخیییییییلی خوشحالم! هرچند خییییلی دیره ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : باید,جایی,شروع,کرد, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 58 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31

  هر روز باهم حرف میزنیم... در مورد همه چیز!از طعم تلخ شکلاتی که اول صبح توی دهانم میگذارم گرفته تا لباس رهگذری که توی پیاده رو راه میرود و ما ازشیشه اتوبوس نگاهش میکنیم... حتی اگر هم نخواهم حرف بزنم او بیخیال نمیشود همیشه موضوع پیدا میکند برای بحث کردن... شرایط وموقعیت هم واژگانی نامفهوم برایش حساب میشوند ومثلا سر کلاس شیمی که دارم مسائل مولاریته را حل میکنم شروع میکند به غیبت و میگوید: _دیدی فلانی چی گفت؟ منظورش تو بودی هااا +خب که چی؟ _خب که چی؟واقعا که!ینی چی؟تاکی بی محلی؟ +خب مثلا من محل گذاشتم چیزی درست شد؟ _باید جوابشو میدادی!باید میگفتی... +بیخیال بذار ببینم خانوم چی میگه؟ و همیشه د ثانیه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 15 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31

 

 

 

ثانیه ها...
ما را در سایت ثانیه ها دنبال می کنید

برچسب : آدم,نداشته, نویسنده : mahomahi7980a بازدید : 13 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 10:31